امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

نازنين مريم

  جان مریم چشماتو واکن سری بالا کن در اومد خورشید شد هوا سفید وقت اون رسید که بریم به صحرا آی نازنین مریم جان مریم چشماتو واکن منو صدا کن بشیم روونه بریم از خونه شونه به شونه به یاد اون روزها وای نازنین مریم باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم ای کاش میخوابیدم تورو خواب میدیدم.       ...
13 ارديبهشت 1391

ديگه وفته سواله

سلام امير زندگي مامان اميدوارم هميشه حالت خوبه باشه و شاد باشي كه شادي تو شادي مامان و بابا است دو سه روز مي شه كه ديگه هر چي مي بيني و اسمشو ندوني با لهجه شيرين كودكانه مي پرسي " چي چي بوده " و خدا رو شكر با يكبار جواب دادن اسمشو ياد مي گيري و مدام تكرار مي كني تازه ديروز وقتي از اداره خونه رفتم ماماني جون بهم گفت آدرس خونه رو ياد گرفتي  و وقتي من ازت اسم خيابون و كوچه و ساختمون رو پرسيدم خيلي خوب جواب دادي قربون اون هوش و ذكاوتت برم ماماني جون راستي ممنون از مادر مهربونم كه بعد از خدا لطفش و مهربونيش هميشه شامل حال خانواده كوچك ماست.و در نبود ما در كنار تو نمي زاره حتي يه لحظه بهت بد بگذره. &nb...
11 ارديبهشت 1391

جشن روز تولد

جوي جوي مامان ،سلام صبحت بخير خواستم بهت بگم جشن تولدتو انشاالله روز عيد سعيد غدير برات مي گيريم كه همه دوستان و فاميل رو بتونيم دعوت كنيم و همه بتونن بيان. راستي چون پارسال وبلاگ نداشتي الان برات مي نويسم ،  اين طرح كارت دعوت اولين سال تولدت شما است كه مامان طراحي كرد و امسال توي اين پست برات مي زارم تا برات يادگاري بماند.     ...
9 ارديبهشت 1391

از يادداشتهاي يك مادر عاشق

سلام گل مامان اميدوارم هميشه شاد و باشي و سلامت گل مامان اين روزها كمتر مي تونم احساساتمو كنترل كنم توي اداره مدام ياد تو مي افتم و همون لحظه است كه دلم مي خواد پر بكشم و بيام پيشت حتي ديدن عكسات كه همراهمه ديگه جواب نمي ده و دوست دارم فقط خود خودتو ببينم جوحوي مامان ديدن بزرگ شدن تو و شيرين زبونيات باعث مي شه خودمو به خدا نزديكتر ببينم و خوشحال از اينكه خداي مهربون توي من اين لياقتو ديد كه به من طعم شيرين مادر شدنو بچشونه ازش ممنونم و شاكرم كه خانواده اي دارم كه كنارشون مي تونم شاد باشم اميدوارم اين شادي از خونه هيچكس دور نشه از خونه ما هم همينطور به اميد اينكه هميشه زير سايه خدا و اهل بيت (ع) هميشه و هميشه سلامت باشيم به اميد اي...
5 ارديبهشت 1391

خنده های تو

پسرم اول دنياست بخند پسرم زندگي اينجاست بخند دست خطي كه مرا عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند پسرم خام نشي گريه كني كل دنيا يه سراب است بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي بخدا مثل تو زيباست بخند   ...
4 ارديبهشت 1391

مهربانی خدا

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در آن بالاها مهربان، خوب، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد   ...
4 ارديبهشت 1391

عشقولانه

تقدیم به همسرم و پسرم با عشق باسلامی گرم با درودی پاک می آغازم این پیغام روزگارتان خوش باد ای که رنگ خدائی تان زندگیم را مالامال از عشق کرده راستی من چگونه احساسم را بیان کنم من که چونان کودکی دلباخته می مانم آسمان دیدگانم از رویای بودن با شما آکنده است زندگی را با ترنمهای رنگین نگاهتان نظاره می کنم نگاهم را که از اعماق قلبم ریشه می گیرد شادمانه به انتظارتان می دوانم سکوتم صدای شما ، هوایم هوای شما دلتنگیم برای شما تنهاییم به یاد شما زندگیم فدای شما ...
4 ارديبهشت 1391